سوء مدیریت در اخبار اربعین و مردم سردرگم
یک کارشناس رسانه با طرح این پرسش که «چرا از یک سو مردم را به شرکت در پیاده روی بزرگ اربعین تشویق می کنیم و از طرفی دیگر آنها را به خاطر کم و کاستی ها به خانه ماندن ترغیب می کنیم؟» نسبت به برخی عملکردهای رسانه ای در پوشش اخبار مربوط به پیاده روی اربعین انتقاد و تصریح کرد: در اخبارمان مدیریت نداریم و مردم را با اخبار نادرست گمراه می کنیم.
(تصویر شماره 1) (تصویر شماره 2)
مجتبی صمدی، دانش آموخته دکترا در رشته علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی، در گفت و گویی با ایران اکونومیست از عملکرد صداوسیما در پوشش اخبار مربوط به پیاده روی اربعین انتقاد کرد و در این زمینه به ذکر نکاتی پرداخت.
او با اشاره به خبر بسته شدن مرزهای زمینی برای حضور در پیاده روی بزرگ اربعین ، با نگاه به این موضوع از منظر رسانه ای، متذکر شد: علیرغم تمامی کمبودها و کاستی هایی که در روند برنامه ریزی اربعین ۱۴۰۱ مردم احساس و مشاهده می کنند، مسوولیت بخشی از این رویداد و اتفاق پیش رو را باید بر عهده رسانه ها و مدیریت خبر در این جریان بدانیم. بدین معنا که در نحوه اطلاع رسانی نسبت به این رویداد از نحوه ثبت نام و حضور مردم در اربعین گرفته تا موضوعاتی دیگر، مدام احساس می کنیم در جاهایی کمبودهای وجود دارد. و در حالی که گفته می شود، آن طرف امکانات بسیار کم است، مدام از طریق صداوسیما، تلویزیون و شبکه های رادیویی، حضور در پیاده روی اربعین ترویج داده می شود.
این کارشناس رسانه با انتقاد از عملکرد صداوسیما در این زمینه، خاطرنشان کرد: از یک طرف صداوسیما مردم را به پیاده روی اربعین تشویق می کند و از طرف دیگر به مردم می گوید راه بسته است و نروید و این مشکلات و کمبود ها وجود دارد. این مسئله یک ایراد چشمگیر دارد که حداقل در ادامه روند کار، صداوسیما باید نسبت به آن بازنگری داشته باشد. اگر ما ظرفیتمان در ارسال جریان های کمک محدود است، باید این مسئله را بپذیریم و این جریان سازی رسانه ای را کنترل کنیم. اینکه مردم را مدام نسبت به قضیه مشتاق تر می کنیم، قطعا مردم به سمت مرزها خواهند رفت و البته این یک بعد قضیه است.
وی سپس به ماموریت رادیو اربعین در اطلاع رسانی مربوط به اخبار پیاده روی اربعین اشاره و درباره بعد دوم قضیه تصریح کرد: نکته دوم متوجه بخش مدیریت خبر و اطلاع رسانی نسبت به یک رویداد یا پدیده رسانه ای است که بخش عمده ای از نابسامانی ها و کنش های مردم و رفتارشان در مرزها را می توانیم به همین مدیریت خبر نسبت بدهیم و حتی آن را از نقصی که در محور اول به آن اشاره شد، متمایز کنیم. در حال حاضر یک رسانه مختص اربعین با عنوان "رادیو اربعین" راه اندازی شده که مردم در زمینه نحوه اطلاع رسانی و خبرهایی که مربوط به رویداد اربعین است، به برنامه های این شبکه ارجاع می دهند؛ یعنی شاید نقش اصلی اطلاع رسانی را در حوزه اربعین در کنار سایر بخش های خبری و اطلاع رسانی که آن هم زمان بندی خاص خودشان را در تنظیم خبر دارند، همین رادیو اربعین برعهده دارد. اما به نظر من بخشی از این مشکل در مدیریت خبری است که اتفاقاً ما در شبکه های تلویزیونی و به ویژه رادیو اربعین با آن مواجه می شویم و این مساله نیاز به یک مدیریت و کنترل خبر دارد.
صمدی در ادامه صحبت های خود گفت: بُعد اصلی ماجرا این است که پیاده روی اربعین را به عنوان یک رویداد رسانه ای قلمداد می کنیم که اگر به شکل پوشش خبری یک رویداد صرف باشد، به کنش ها، بی نظمی ها و ناهنجاری های رفتاری مردم در مواجهه با مناسک اربعین می انجامد؛ اتفاقی که ما الان در قالب هجوم مردم به سمت مرزهای مختلف، تجمعشان، رفتنشان و حتی نحوه اعتراض کردنشان نسبت به نابسامانی های موجود می بینیم. در واقع رادیو اربعین علیرغم اینکه می تواند در رویکرد مثالی از یک شکاف قیمتی خبر و اطلاع رسانی خودش را رویدادمدار قرار بدهد، باید در اینجا کمی دست نگه دارد.
این کارشناس رسانه همچنین یادآور شد: رادیو اربعین بهتر است صرفا بخشی از تولیداتش را بر محوریت رویدادمداری قرار بدهد. بر این اساس اگر رویکرد خبری اش را به شکل یک طیف در نظر بگیریم و خبرهای اربعین را رویداد محور بدانیم، باید به سمت فرایند محوری نیز حرکت کند؛ یعنی گزارش هایی که بر مبنای زیرساخت ها و شرایط بهداشتی، درمانی و . پیش می رود.
صمدی با تاکید بر اینکه باید بین وجه اطلاع رسانی که در رادیو اربعین صورت می گیرد با سایر بخش های اطلاع رسانی و خبری در سازمان صداوسیما تمایز قائل شد، از چند جنبه به موضوع پرداخت.
او گفت: در خبرهایی که با موضوع اربعین تولید و پخش می شود، مردم تلقی شان از رادیو اربعین این است که رویداد، در حال گزارش است؛ لذا می بینیم که به عنوان مثال مجری محترم و عادی برنامه با فرماندار فلان شهر مرزی یا مسئول فرهنگی ستاد اربعین یک استان تماس می گیرد و تلقی که مردم دارند این است که یک گزارش آنی و رویدادی نسبت به حادثه اربعین داشته باشند اما تلقی، نحوه کنش و رفتار آن مسئول و کسی که طرف مصاحبه است، رفتار و کنشی است که عملاً خودش را در نقش روابط عمومی فلان سازمان یا فلان موسسه می بیند، لذا در اینجا یکسری اطلاعات نادرست در اختیار مردم قرار می گیرد. یعنی مردمی که دنبال رویدادمحوری هستند با یکسری اطلاعات نادرست مواجه می شوند و عملا مردم را در انتخاب مسیر مرزهایشان گمراه می کنند. این اتفاق نشان می دهد که ما نیازمند یکسری مدیریت خبر هستیم که عملاً باید در سطح رویدادی مثل اربعین کاملاً شکل بگیرد. یعنی ما عملاً سطح خبری و اطلاع رسانی رویدادهایمان را از خواسته مردم کاملا متمایز کنیم. این نگاه رویداد محوری نسبت به یک پدیده، می تواند به ضعف برنامه ریزی، سیاستگذاری و حتی کنش های مردمی بیانجامد.
این کارشناس رسانه صحبت های خود را چنین ادامه داد: نکته بعدی در این زمینه تفاوت و تمایزی است که ما باید بین دو شکل خبر قائل شویم. وقتی ما در رادیو اربعین می خواهیم مدام نحوه اتفاقات را گزارش کنیم، حتی مجریان عادی برنامه به شکل خبرهای اتفاقی و امثال آن پیش می روند و این روحیه کنکاش گونه مجریان که خودشان را در جایگاه خبرنگاران می دانند باعث می شود اطلاعات صرفاً نادرستی در اختیار مردم قرار بگیرد که به نمونه هایی از آن اشاره کردیم.
صمدی در تکمیل همین صحبت ها متذکر شد: ما نسبت به خیلی از این رویدادها به یک مدیریت خبری نیاز داریم که خبرها در شکل یک رویداد پوششی قرار بگیرند. حتی اتفاقاتی که در ماجرای اربعین می افتد و به طور مثال الان مرزها بسته شده است ، بخش گذرنامه ها متوقف شده و . مردم را به ماندن در منازل ترغیب می کنند؛ در صورتی که همچنان گزارش تهیه می شود که فلان مرز مشکلی ندارد! و مردمی که علاقه مند هستند مجبورند به آن سمت بروند.
او با تاکید بر لزوم ساختاربندی خبرهایی که در رادیو اربعین و در صداوسیما تولید و پخش می شوند، تصریح کرد: نحوه اطلاع رسانی در شبکه های خبری همچون شبکه خبر و سایر شبکه های تلویزیونی نشان می دهد که حتی نحوه اطلاع رسانی و سازماندهی خبررسانی از پیش طراحی شده نیست؛ یعنی شیوه خبررسانی «در زمانی» است؛ در صورتی که ما با یک رویداد مواجه هستیم که چند روز قرار است ادامه پیدا کند. خبری مانند اینکه ما الان مرزها را می بندیم، شاید باعث شود افراد زیادی پشت مرزها بمانند، یک عده بروند و منتظر باشند و بخواهند از مرزها رد شوند.
او اضافه کرد: در شرایط کنونی توصیه ما به سیاست گذاری خبری و رسانه ها این است که بیایند و برنامه ریزی کنند. یعنی ما در فرآیند انتشار خبرها و حتی محدودیت هایی که می خواهیم در نظر بگیریم، باید به چه شکل رفتار کنیم و در چه بازه زمانی این اطلاع رسانی ها را انجام بدهیم. اجرای این کار نیازمند یک مدیریت خبر شبه فرآیندمحور است. آنچه که ما حداقل از ستاد اربعین توقع داشتیم این بود که چهارچوب فرآیندمحوری را در اطلاع رسانی خبری خودش رعایت کند. اگر این چهارچوب ها نباشد دوباره دو روز بعد مرزها شلوغ خواهند شد. مدیریت اتفاق نمی افتد و هجمه ها ادامه دارند؛ بنابراین این نکته مهمی است که باید به آن پرداخته شود، یعنی ستاد اربعین نیاز به یک مدیریت خبری دارد که حتی زمان بندی های خبرهایی که مهم هستند را به اطلاع مردم برساند.
این کارشناس رسانه تاکید کرد: ما باید در ساعت هایی مشخص رویداد محوری را داشته باشیم و بقیه بخش های خبری را هم به شکل فرآیند محور پیش ببریم و این فرآیند محوری را حداقل باید در مهارت خبرنگاران و مجریان مان به کار ببریم؛ یعنی به شکلی باشد که مردم از آنها تلقی رویداد نکنند. به عنوان مثال خانم معاون فرهنگی ستاد اربعین در ایلام وقتی صحبت می کند که ما شرایط فرهنگی را مهیا کرده ایم و اینجا آماده است، مردم از این اعلام تلقی بازگشایی مرزها را نکنند. ما باید فرآیند مدیریت خبر را برای خودمان آماده سازی کنیم و برنامه ریزی داشته باشیم. در حال حاضر شرایط به گونه ای نیست که حداقل ما بخواهیم مناسکی مثل اربعین را خیلی دستخوش تغییر و تحولات جدی قرار بدهیم چون نارضایتی های عمومی، اجتماعی و ناکارآمدی سیاستگذاران ما در عرصه های مختلف خیلی چشمگیر دیده می شود و از این جهت رسانه می تواند یک مدیریت خیلی خوبی داشته باشد که اگر این طور باشد عملکرد نادرست برخی از مدیران و سیاستگذاران ما هم کنترل خواهد شد. این اتفاق نیازمند یک مدیریت است، یعنی حداقل رادیو اربعین به عنوان یک رسانه روابط عمومی سازمان ها و ارگان ها تلقی نشود.
مجتبی صمدی در پایان گفت: به عنوان مثال ما می توانیم در برنامه هایمان حالت مناظره و گزارش های تحقیقی با رویکرد استفاده از خبرنگاران حرفه ای را پیش بگیریم و به مشکلات و مسائلی که در مناطق مرزی وجود دارد، نیز پرداخته شود. ولی تمام این ها نیازمند به کارگیری یکسری افراد حرفه ای است؛ چیزی که ما عملاً در حوزه اطلاع رسانی مان نمی دانیم و به آن نمی پردازیم. به نظرم یکی از راهبردهایی که صداوسیما می تواند پیش بگیرد، خبرنگاران مشخص است. یعنی سه الی چهار خبرنگار مشخص فقط با موضوع اربعین حاضر شوند و خودشان را معرفی کنند تا فقط اخبار مربوط به اربعین را منتشر کنند. مدیریت خبر باید جدی گرفته شود تا مشکلات ما در این حوزه ها حل شود.
واژه شناسی این خبر (پیاده روی اربعین):
پیاده رَوی اربعین ، یا راهپیمایی اربعین ، از آیین های شیعی است که در روزهای منتهی به ۲۰ صفر ( اربعین حسینی ) برگزار می شود. این پیاده روی از نقاط مختلف عراق به طرف کربلا و با هدف زیارت اربعین انجام می شود. بیشتر زایران، از مسیر نجف به کربلا می روند. در طول مسیرهای راهپیمایی، جایگاه هایی برای پذیرایی از زایران وجود دارد که موکب خوانده می شود.
در زمان حکومت صدام حسین ، محدودیت هایی در اجرای این مراسم اعمال شد، ولی با سقوط حزب بعث در سال ۲۰۰۳م، این مراسم احیا شد و هرساله علاوه بر شیعیان عراق، شیعیان کشورهای دیگر به ویژه ایران نیز به راهپیمایی اربعین می پیوندند. بنابر گزارش ها، علاوه بر شیعیان، گروه هایی از اهل سنت ، مسیحیان ، ایزدیان و دیگر مذاهب نیز در پیاده روی اربعین حضور می یابند.
(برگرفته از ویکی شیعه)
به گزارش ایکنا از عراق، مهند المیالی، مدیر این موسسه با اعلام این خبر تصریح کرد: این نمایشگاه شامل هفت غرفه برای معرفی فعالیت های قرآنی، پژوهشی، رسانه ای و دیگر فعالیت های این موسسه است که راستای انتشار معارف قرانی صورت می گیرد. به گفته وی این نمایشگاه قرآنی 10 روز به طول می انجامد.المیالی افزود: در حاشیه برگزاری این نمایشگاه، تعداد زیادی از محافل قرآنی، مسابقات علمی و فکری نیز برگزار می شود. برپایی ایستگاه مرکزی تصحیح نماز در مسیر زائران اربعین از سویی ایستگاه مرکزی تصحیح قرائت با نظارت قاریان و حافظان موسسه برپا شده و بروشورهای آموزشی و تبلیغی نیز در میان زائران توزیع خواهد شد. محتوای این بروشورها شیوه صحیح اقامه نماز و معرفی اجمالی فعالیت های مختلف موسسه است.در این نمایشگاه پژوهشگری از واحد .
به گزارش برنا؛گرمازدگی بر اثر فعالیت بدنی در محیط گرم ایجاد می شود. با توجه به پیشِ رو بودن ایام اربعین حسینی(ع) و بالا بودن دمای هوا در کشور عراق، زائران پیاده روی باید نکات زیر را برای حفظ سلامتی خود و در امان ماندن از گرمازدگی رعایت کنند: از قرارگرفتن طولانی مدت در معرض آفتاب خودداری کنید. مایعات فراوان بنوشید. سرتان را با کلاه یا چفیه بپوشانید. از دستمال یا چفیه مرطوب به آب یا گلاب استفاده کنید. از لباس های گشاد، نخی و خنک استفاده کنید. آب خیلی یخ زیاد ننوشید. از شربت های سنتی مثل شربت تخم شربتی و خاکشیر استفاده کنید. در صورت احساس خستگی یا کوفتگی حتما استراحت کنید. لیموترش تازه به همراه داشته باشید. شیرینی، غذای سرخ شده و ادویه کمتر مصرف کنید. نوشیدنی های گازدار و کافئین دار کمتر استفاده .
به گزارش ایکنا، در پی اتفاقات ناگوار در مرزهای کشور، سید میراحمدی، رئیس ستاد اربعین حسینی در تماسی تصویری با صدا و سیما جزئیات، مصوبات و تصمیماتی که در جلسه فوق العاده این ستاد اتخاذ شده است را اعلام کرد.وی گفت: به دلیل اتفاقات نگران کننده ای که در مرزهای شلمچه و مهران به وقوع پیوست و مخاطرات جدی که برای امنیت و سلامت زائران به وجود آمد، جلسه فوق العاده ستاد مرکزی اربعین در مرز مهران با حضوروزیر کشور، فرماندهان عالی رتبه فراجا، استاندار ایلام و جمعی از مسئولان مربوطه از ساعت 12 شب تا پنج صبح برگزارشد.میراحمدی ادامه داد: در این جلسه ضمن اینکه وضعیت مرزهای خودمان مورد بررسی قرار گرفت و وقایعی که به وقوع پیوسته بود تجزیه و تحلیل شد، سفری که به عراق داشتیم و مذاکراتی که در آنجا صورت گرفت و تقاضاهایی .
سرکوب اختاپوس حقانیها برای تغییر بازی
(AP Photo/Matt York)
گشتزنی هواپیماهای بیسرنشین و اکتشافی، بی-۵۲ و ترصد هوایی از جانب ایالات متحده امریکا، سرنخی برای درک تغییر ماهیت بازی با کارت طالب است. در موقعی که طالبان بهشدت از لحاظ روانی و محیط داخلی و خارجی تحت فشار قرار دارند، این ترصد هوایی به چه معنا است؟
حدس و گمان عمده، مبنی بر حذف رهبران تندرو طالب، مخصوصاً سران شبکه حقانی است که تحت تاثیر مستقیم آیاسآی قرار دارند و نزدیک است بازی و توافقات دوحه میان امریکاییها و ضلع پاکستان ـ طالبان را برهم زنند. رهبران تندرو شبکه حقانی، به شمول سراجالدین حقانی که رهبر اصلی این شبکه است، مشمول برادران، ماماها، کاکاها و سایر نزدیکان این گروه است. این شبکه تروریستی در واقع منحیث یک شالوده ساختارشکن، همواره در خدمت پاکستان قرار داشته و با اجرای خونینترین حملات، قابلیت تخریبی و تروریستی ویژهای دارد. سراجالدین حقانی، که از او به نام «خلیفه» نیز یاد میکنند، دولت سایه در درون نظام طالبان است و با تاکتیکهای خاص پیشنهادی از جانب آیاسآی، سایر رهبران طالبان را به واسطه نیروهای وفادار خود، تحت کنترل دارد. این کار، حقانیها را بیشتر میدان میدهد تا با امکانات دولتی، منابع قدرت و ثروت را در اختیار داشته باشند و بازیهای جدید پاکستان را اجرایی سازند.
در بحبوحه این بازی پیچیده، سه شاخ عمده از جریان انکشاف اوضاع خلاف میل بازیگران شامل در این فاجعه، سر برمیآورند:
اول: شبکه حقانی که تلاش میکند با تصاحب قدرت و منابع ثروت و درامد، علاوه بر تقویت توان نظامیاش، قدرت بالای اقتصادی نیز داشته باشد. با در اختیار داشتن پستهای کلیدی در نظام طالبان که منابع درامد خوبی دارند، ادارات سکتوری، معادن و بهطور اخص قاچاق مواد مخدر، این شبکه را به یکی از ارکان غیرقابل انکار قدرت و ثروت مبدل ساخته است. این شبکه با توان بلند و قدرت تخریبی و افراطیترین پیروان، در صدر جدول برای کسب جایگاهی بالاتر قرار دارد. لشکر بدری که یک بخش نظامی تندرو و تروریستی است، در واقع بازوی اصلی نظامی و قوای واکنش سریع این شبکه حساب میشود که بعد از معامله قدرت و سپردن کابل به دست طالبان، از تجهیزات مدرن برخوردار بوده و توان بلند جنگی پیدا کرده است.
دوم، گروه ملا یعقوب است که تمایل برای جورآمد از راه سیاسی دارد و میانه خوبی با هندیها، روسها و ایرانیها قایم کرده است. این شاخه با ایجاد یک نیروی رزمی نظامی به نام لشکر منصوری، در رقابت شدید با شبکه حقانی قرار دارد و کماکان درگیریهایی میان طرفین رخ میدهد. گروه ملا یعقوب را عمدتاً رهبران قندهای طالبان، با دید متوسط اندیشههای مذهبی شکل داده و همواره بهعنوان جناح میانهروی که تلاش میکند با دوراندیشی گام بردارد، مورد انتقاد شبکه حقانی و پیروانش قرار میگیرد؛ زیرا این گروه تجربه سیاسی بیشتر نسبت به حقانیها در قدرت دارد. توافقات ملا یعقوب با قطریها، هندیها و حتا دیدار با تیم تخنیکی روسها برای دوباره فعالسازی هواپیماهای روسی در میدان هوایی بگرام، راه این گروه را از شبکه تحت حمایت پاکستان (شبکه حقانی) جدا میسازد؛ هرچند خود نیز از پاکستان آمده است.
گروه سوم که جریانی به رهبری ملا برادر است و چهرههای شناخته شده طالبان مانند عباس ستانکزی، ملا محمدحسن و امیرخان متقی را شامل میشود، مثالی از یک شکاف قیمتی دید متفاوتی نسبت به جنگجویان طالبان دارد. این شاخه در یک حد متوسط توانسته روابطی را با کشورهای همسایه و منطقه تامین کند. این بخش از گروه، فاقد توانایی نظامی بوده و در ظاهر بخشی از این جریان تندرو و تروریستی را میسازد.
حال سوال اینجا است که چرا سران شبکه حقانی، همواره زیر نظر هستند و هدف قرار میگیرند؟ گفته میشود که دو شب پیش، هواپیمای بیسرنشین امریکایی، خلیل حقانی، کاکای سراجالدین حقانی را هدف قرار داده است. اگر این خبر درست مثالی از یک شکاف قیمتی باشد و تایید شود، نشان میدهد که برای تداوم بازی، شبکه حقانی مزاحم دانسته شده و تلاش میشود تا سران آن برای ایجاد شکاف و پایین آوردن توان نظامی شبکه ـ در حالی که نزدیک است حاکمیت طالبانی را مبدل به حاکمیت حقانیها کند ـ هدف قرار گیرند و از میان بروند. شبکه حقانی با پناه دادن به رهبر سابق القاعده، قاعده بازی را تغییر داده و ممکن است در آیندههای نزدیک، سایر سران این شبکه مورد هدف قرار بگیرند.
در نزدیک به یک سال از حضور طالبان در قدرت، هر سه شاخه این گروه، با اهداف مختلف، سه مسیر متفاوت را طی میکنند. جناح قندهاریها، تمایل زیادی به بریدن از حقانیها دارد و این مساله عمدتاً ناشی از قبضه و انحصار منابع قدرت و ثروت از جانب حقانیها است. در ضمن، قندهاریها به ناچار، ممکن وارد یک مذاکره با جبهات مقاومت و سیاسیون بیرون از کشور شوند. این کار به اشاره مستقیم امریکاییها خواهد بود تا افغانستانی را که کمکم دارد از اداره امریکا بیرون میشود، تحت کنترل درآورند. در این کار، هم امریکاییها و هم قطریها شاملاند تا انحصار بیقیدوشرط پاکستان و امارات متحده بر میدان سیاست و معامله در افغانستان را خاتمه دهند.
اگر به فرض مثال این کار نشود، ممکن حقانیها با فشار مضاعف و ایجاد جبهات سایر نیروهای تروریست، مواجه شوند. شمال افغانستان از دیر زمانی میدان خوبی برای ایندست بازیها بوده است. در عین زمانی که شمال افغانستان به بستر گرم و کانون محوری گروههای تروریستی چندملیتی مبدل میشود تا برای همسایههای افغانستان مزاحمت ایجاد شود و چین و روسیه بهعنوان دشمنان امریکا تحت فشار بیشتر قرار بگیرند، تمرد بیشتر حقانیها و ایجاد شکاف، منجر به قوتگیری سایر گروهها خواهد شد. تشکیل گروه طالبان تاجیکستانی، اوزبیکستانی و اویغورهای ترکستان شرقی، زیر چتر کلان یک شبکه تروریستی از یک سو و قوتگیری داعش از سوی دیگر، قرعه بخت طالبان را نابود خواهد کرد. اگر چنین سناریویی به فرض مثال اتفاق بیفتد، جویهای خون مردم بیچاره افغانستان جاری خواهد شد. خاتمه این بازی خطرناک مستور است، اما آنچه نمایان است، این است که بازی با کارت طالبان و تروریستم بینالمللی، ابزاری برای تداوم هژمونی قدرتهای بزرگ خواهد بود.
جنگ داخلی دیگر در کمین آمریکا است؟
اکوایران: آیا شکاف عمیق کنونی در جامعه آمریکا به یک جنگ داخلی دیگر منجر خواهد شد؟ پیش از این، اقدامات خشونتآمیز شورشی رخ داده که جدیترین آنها حمله 6 ژانویه 2021 به ساختمان کنگره بوده است. آیا ممکن است جنگ داخلی خشونتبار دوباره دامنگیر آمریکا شود؟ اگر چنین است، چهشکلی ممکن است داشته باشد؟
به گزارش اکوایران، اوضاع سیاست داخلی ایالات متحده در سالهای اخیر به شدت متلاطم شده است. با ظهور دونالد ترامپ و رسیدن به او به اریکه قدرت منازعات سیاسی در این کشور به شکل کم سابقه ای شدت گرفت و با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در سال 2020 و ادعای ترامپ مبنی بر تقلب در نتایج جامعه آمریکا را به سمت وضعیت دو قطبی متخاصم هر چه بیشتر سوق داد. شورش هواداران ترامپ و حمله به ساختمان کنگره در ششم ژانویه 2021 را می توان نقطه اوج این داستان دانست.
با این حال علی رغم گذشت بیش از یک سال و نیم از حادثه مذکور، ترامپ و هوادارانش همچنان بر ادعاهای خود اصرار داشته و سعی در سرکوب مخالفان خود در حزب جمهوری خواه دارند. تداوم چنین وضعیتی نزد بسیاری از تحلیلگران بر این گمانه دامن زده که جنگ داخلی دیگری آمریکا را تهدید می کند. مشاجرات غیرمستقیم اخیر میان جوبایدن و دونالدترامپ هم برای عده ای طنین انداز چنین گمانه پردازی هایی است.
هانس بندیک و دیوید سی گومپرت، با انتشار مقاله ای با عنوان «جنگ داخلی آمریکا دیگر؟» در مجله نشنال اینترست، با بررسی تاریخچه جنگ های داخلی در آمریکا، تلاش کرده اند تا از طریق این بازخوانی تاریخی به این پرسش پاسخ دهند که آیا خطر مشابهی ایالات متحده را تهدید می کند.
هانس بندیک از اعضای برجسته شورای آتلانتیک است که پیش از این مدیر ارشد سیاست دفاعی شورای امنیت ملی، سرپرست ستاد برنامه ریزی سیاست وزارت امور خارجه و مدیر مؤسسه مطالعات استراتژیک ملی در دانشگاه دفاع ملی ایالات متحده بوده است. دیوید سی گومپرت عضو هیئت علمی آکادمی نیروی دریایی ایالات متحده است و در سابقه معاونت و سرپرستی اداره اطلاعات ملی ایالات متحده را بر عهده داشته است. اکوایران این مقاله بلند را در سه بخش آماده انتشار کرده که در ادامه بخش اول آن منتشر می شود:
جنگ داخلی دیگری در راه است؟
آیا شکاف عمیق کنونی در جامعه آمریکا به یک جنگ داخلی دیگر منجر خواهد شد؟ پیش از این، اقدامات خشونتآمیز شورشی رخ داده که جدیترین آنها حمله 6 ژانویه 2021 به ساختمان کنگره بوده است. آیا ممکن است جنگ داخلی خشونتبار دوباره دامنگیر آمریکا شود؟ اگر چنین است، چهشکلی ممکن است داشته باشد؟ اخیرا، چندین نشریه علل کلی جنگهای داخلی را ارزیابی کرده و به دنبال استفاده از این ارزیابیها برای تحلیل خطر درگیریهای داخلی مسلحانه در مقیاس بزرگ در ایالات متحده امروز هستند.
نگاهی به علل خاص جنگ داخلی آمریکا (1861-1865) ممکن است برای این پرسشها بسیار روشنگر باشد. مورخان مدتهاست که درباره علل جنگ داخلی آمریکا بحث کرده و عمدتاً بر بردهداری و جدایی طلبی تمرکز داشتهاند. جنگ به طور آشکار در پاسخ به تصمیمات ایالتهای جنوبی برای جدایی از اتحادیه و تصمیم آبراهام لینکلن برای مقاومت در برابر آن آغاز شد. بردهداری موضوع اصلی ماجرا بود که با انتخاب لینکن در نوامبر 1860 بدان دامن زده شد. در آن زمان او و حزب جمهوریخواه متبوعش، متعهد به توقف گسترش بردهداری به ایالتهای جدید بودند و جنوب نگران ظهور یک جریان سیاسی بود که به طور غیرقابل برگشتی وضعیت را علیه سیستم اقتصادی مبتنی بر بردهداری تغییر دهد.
اما در واقع این مسئله حاصل مجموعه پیچیدهتری از عوامل مرتبط با یکدیگر بود که دقت در آن ممکن است به ارزیابی امکان وقوع جنگ داخلی دیگر در آمریکا کمک کند. مسیر منتهی به جنگ داخلی آمریکا را میتوان در سه مرحله متمایز در حال توسعه تحلیل کرد. در آن زمان میتوان از آن مراحل برای مقایسه وقایع قرن نوزدهم با رویدادهای در حال رخ دادن در آمریکای امروز استفاده کرد.
مرحله اول
در مرحله اول، (از 1776 تا 1850)، تقسیمات فرهنگی سیستماتیک بین شمال و جنوب پدیدار شد که تا حدی میتوان آن را به الگوهای اولیه مهاجرت در طول سالهای استعمار نسبت داد. برای مثال، پیوریتانهای مذهبی بریتانیایی ساکن یانکیهای شمالی بودند و کاوالیرز سلطنتگرا ساکن منطقه تایدواتر بودند. در حالی که در سال 1787 بردهداری در مناطق شمال رودخانه اوهایو ممنوع شد، قانون اساسی ایالات متحده بسیاری از مسائلی را که در نهایت به جنگ داخلی منجر شد، نادیده گرفت و بسیاری از پدران بنیانگذار معتقد بودند که بردهداری به زودی و به طور طبیعی از بین خواهد رفت. اما اختراع پنبه پاککن در سال 1793 و تکنیک های جدید تولید پارچه در اروپا، پتانسیل ثروت زیادی را برای صاحبان مزارع ایجاد کرد که از نیروی کار برده برای چیدن پنبه استفاده میکردند. در همان زمان، انقلاب صنعتی در شمال متمرکز شد و برای تولیدکنندگان ثروت ایجاد کرد.
بنابراین، روشهای متفاوت خلق ثروت بین شمال و جنوب پدیدار و سبک زندگیهای گوناگون و دیدگاههای مختلف درباره فرهنگ و تجارت آزاد و حق دولت برای پذیرش یاعدم پذیرش جداییطلبی مناطق را به وجود آورد. جنوبیها بردهداری را به عنوان امری خوشخیم و خیرخواهانه توجیه میکردند، در حالی که جنبش الغا در شمال هنوز نسبتاً نوپا بود. ایالتهایی که دیدگاههای مشابهی داشتند در یک منطقه جغرافیایی قرار داشتند و به هم پیوسته بودند و پتانسیل تقسیم جغرافیایی را ایجاد میکردند.
قانون اساسی در مورد حق دولتها برای جدا شدن از اتحادیه سکوت نسبی داشت. این چشمانداز مکررا در طول تاریخ اولیه کشور در مکانهای مختلف مطرح شد: در شورش ویسکی 1791-1794، در قطعنامههای 1798-1799 ویرجینیا و کنتاکی، در توطئه غربی 1804-1807 آرون بور، در نیوانگلند قبل و در طول جنگ 1812 و در بحران ابطال 1832-1833. بنابراین، حق اسمی جدایی صرفاً یک مفهوم جنوبی نبود.
با این حال، جداییطلبی در این مرحله به واسطه رهبران مقتدر فدرال و دولتمردانی که مایل به سازش بودند، کنترل شد. در طول شورش ویسکی و بحران باطل، جورج واشنگتن و اندرو جکسون به ترتیب یا از زور و یا تهدید برای حفظ اتحادیه استفاده کردند. این روند با یک سری مصالحه ملی تکمیل شد که توسط دولتمردانی مانند هنری کلی و بعداً دانیل وبستر طراحی شد. اینها عبارتند از مصالحه میسوری در سال 1820، سازش ملغیشده در سال 1833، و مصالحه 1850 (که شور تجزیه طلبی ایجاد شده توسط ویلموت 1846 را پراکنده کرد). علاوه بر این، ارتش ایالات متحده در این مرحله هنوز نسبتاً متحد بود و در جنگ 1812، جنگهای اولیه هند و جنگ مکزیک و آمریکا در کنار هم میجنگیدند.
در این مرحله اول که تقاضا برای پنبه شروع به افزایش کرد. با توجه به اینکه چیدن پنبه مستلزم کار فشرده است، استفاده گسترده جنوب از بردگان این امکان را به آن داد تا به تولیدکننده پیشرو در جهان تبدیل شود و سرمایه به این بخش سرازیر و تجارت انسان از شمال به جنوب افزایش یافت. انتظارات مبنی بر محو شدن بردهداری از بین رفت و اقتصاد ایالتهای جنوبی، به استثنای برخی موارد، به شدت به برده داری وابسته شد. در عین حال، بیگانگی اجتماعی کماکان باقی ماند. به طور کلی، جنوبیها احساس نمی کردند که بقیه کشور به طور جدی حق آنها را برای داشتن بردگان تهدید میکند.
مرحله دوم
مرحله دوم (1850 تا 1860) با اهمیت فزاینده پنبه در جنوب و انزجار فزاینده از بردهداری در شمال آغاز شد. این دوره بیثباتی و بیاعتمادی فزاینده بود، اما نخبگان جنوبی هنوز به طور گسترده بر این باور بودند که فرهنگ آنها میتواند در داخل اتحادیه زنده بماند. تا سال 1850، تجارت پنبه ایالات متحده 60 درصد از کل صادرات آمریکا و تقریباً تمام صادرات جنوب را تشکیل میداد. تجارت برده حتی بارزتر و بی رحمانهتر شد و خانوادهها به راحتی در هم شکسته شدند تا بهترین پتانسیل برای چیدن پنبه را ایجاد کنند. علاوه بر این، اربابان به شلاق زدن آن کارگران مزرعه متوسل شدند که نتوانستند به اهدافی دست یابند –از جمله 200 پوند برای هر برده در روز. مناطق تازه تصاحب شده برای جنوب اهمیت بیشتری یافتند – نه تنها برای حفظ تعادل سیاسی در واشنگتن، بلکه همچنین به این دلیل که خاک جنوب به دلیل استفاده بیش از حد در حال فرسایش بود. رفتار غیرانسانی آشکار با بردهها در جنوب، جنبش لغو بردهداری در شمال را تحریک کرد. سازشهای قبلی در مورد سرزمینهایی که برای چندین دهه صلح را حفظ کرده بودند، با قانون کانزاس-نبراسکا و تصمیم درد اسکات برعکس شد. بدین ترتیب، بیگانگی منطقهای رشد و گسترش یافت.
با وجود این روندها، رویدادهای دهه 1850 موقعیت سیاسی جنوب را در اتحادیه تقویت کرد. چهار رئیس جمهور ضعیف یا طرفدار جنوب ایالات متحده، اجرای بیرحمانه قانون برده فراری، قانون کانزاس-نبراسکا 1854، و تصمیم درد اسکات در سال 1857، همگی به جنوبیها این حس را دادند که وضعیت موجود میتواند علیرغم تنشها دوام بیاورد. جفرسون دیویس به عنوان وزیر جنگ آمریکا در زمان فرانکلین پیرس خدمت کرد. استفان داگلاس توافق دیگری را با قانون کانزاس-نبراسکا امتحان کرد، اما لغو سازش میسوری و اجازه دادن به حاکمیت مردمی برای تصمیمگیری در مورد مجاز بودن بردهداری در آن سرزمینها باعث شعلهورشدن درگیری در آنجا شد. حداقل در ابتدا، جنوبی ها آن را یک پیروزی میدانستند. تصمیم درد اسکات به نفع جنوب بود: این تصمیم آزادی اسکات را سلب کرد و همچنین اجازه بردهداری در تمام قلمروهای آمریکا را داد. جنوبیها بردهداری را محکوم به فنا نمیدانستند و علاقه به جداییطلبی بینظیر بود.
همین اتفاقات خشم بسیاری را در شمال ایجاد کرد. جنبش لغو بردهداری، که در حدود سال 1830 آغاز شد، در دهه 1850 به یک نیروی بزرگ منطقهای بدل شد. با تیراژ گسترده کتاب کلبه عمو تم، برده داری به یک موضوع اخلاقی غالب در شمال تبدیل شد. اما در حالی که شمال نسبت به بردهداری خشمگینتر شد، جنوب بیشتر به سودآوری فوق العاده خود متکی شد.
سایر عوامل منجر به افزایش تفرقه در این مرحله شد. مطبوعات افراطی از هر دو طرف احساسات را تشدید کرد. قرابت فرهنگی درون منطقهای افزایش یافت، زیرا راه آهن مناطق همفکر را به هم پیوند داد. جمعیت شمال به دلیل مهاجرت از اروپا به سرعت رشد کرد و فشارهای جمعیتی را برای جنوب ایجاد کرد. سیستم دو حزبی فروپاشید و باعث نوسانات سیاسی وحشیانه و در نتیجه تغییر جهت گیری های سیاسی موجود شد.
خشونت محدود در این مرحله بین طرفین غیر معمول نبود. کانزاس خونین شاهد جنایات در هر دو طرف بود. با وجود این مواضع سختگیرانه سیاسی، عدم تمایل به سازش، و تحقیر فزاینده و خشونت سیاسی، اکثر بازیگران اصلی در هر طرف در مرحله دوم هنوز راهی برای بقا در اتحادیه میدانستند. رهبران افراطی ظهور کردند، اما میانهروها کنترل را حفظ کردند. در اصل، بیگانگی نسبت به دیگری به شدت رشد کرده بود، اما اهداف شمالی و جنوبی هنوز لزوماً آشتیناپذیر نبودند.
مرحله سوم
مرحله سوم (نوامبر 1860 تا آوریل 1861) شامل یک بحران وجودی سریع و تعیینکننده برای جنوب و شمال بود. حوادث به نقطه اوج رسید و به سرعت از کنترل خارج شد. تکهتکه شدن حزب دموکرات به ویژه منجر به انتخاب بعدی آبراهام لینکلن در نوامبر 1860 با کمتر از 40 درصد آرا شد که علیرغم پیروزی آشکار در کالج انتخاباتی در جنوب غیرقانونی تلقی شد و چندین تلاش برای مصالحه در آخرین لحظه شکست خورد.
موقعیت سیاسی برنده جنوب از دهه 1850 یک شبه تغییر کرد، بدون چشمانداز آشکاری برای سازش پایدار. این امر باعث ایجاد وحشت و عزم در آن دسته از اقتصادهای ایالت جنوبی شد که بیشتر به بردهداری متکی بودند. به نظر میرسد موضع لینکلن در مورد آینده بردهداری در سرزمینها (و در نتیجه ایالتهای بعدی) بقای بلندمدت موقعیت سیاسی ملی نسبتاً امنی را که جنوب تا آن زمان از آن برخوردار بود، تهدید میکرد. ناگهان جنوبیها احساس کردند که دیگر نمیتوانند آینده خود را مدیریت کنند یا شیوه زندگی خود را در ساختار فدرال موجود حفظ کنند. جنوبیها، به ویژه تولیدکنندگان پنبه، از نظر سیاسی و روانی به شدت در موقعیت تدافعی قرار گرفتند.
رادیکالترین مواضع جنوبی ناگهان مسلط شد و میانهروها در جنوب به سرعت توسط صداهای رادیکال کنار گذاشته شدند. جنوبیها اکنون تهدیدی را برای موجودیت سیاسی و اقتصادی خود میدیدند که تنها راه خروج از آن جدایی بود. این بحران وجودی که منجر به جدایی شد، به نوبه خود تهدیدی وجودی برای اتحادیه و تعهد شمال به آن ایجاد کرد. تلاش ویلیام سوارد وزیر امور خارجه برای یافتن یک مصالحه شکست خورد. کارولینای جنوبی، به دستور جفرسون دیویس، مورد هدف قرار گرفت و بسیاری از تصمیم بعدی لینکلن شگفت زده شدند. هنگامی که روند جدایی و جنگ آغاز شد، حتی ایالتهای میانهرو مانند ویرجینیا برای پیوستن به ایالتهای همسایه خود در جنوب عمیقا تحت فشار غیرقابل تحملی قرار گرفتند.
بخشی واقعی از تاریخ آمریکا
این تحلیل سه مرحلهای از علل جنگ داخلی نشان میدهد که تسریع وخامت روابط بین شمال و جنوب به گونه ای پیش رفت که آشتی غیرممکن شد. برای یک دوره طولانی در مرحله اول، شرایط سیستمی ذاتاً ناپایدار بود اما به سمت جنگ پیش نمیرفت. قانون اساسی، نظم سیاسی تثبیت شده ایالت فدرال، رهبری قدرتمند ملی، و تمایل به یافتن زمینه مشترک، مدیریت این بیثباتی را امکانپذیر کرد. مجموعهای از سازشها به جنوبیها اطمینان داد که بخشی از ایالات متحده باقی ماندن، میتواند با ادامه برده داری سازگار باشد.
در مرحله بعدی در طول دهه 1850، سود فزاینده پنبه، جنوب را شدیداً به بردهداری وابسته کرده بود و رفتار غیرانسانی فزاینده با بردگان، تقاضا برای الغا در شمال را برانگیخت. خشونت فرقهای به طور چشمگیری افزایش یافت و توانایی مصالحه کاهش یافت. اما از آنجا که روندهای سیاسی همچنان به نفع جنوب بود، آنها همچنان معتقد بودند که معیشت و شیوه زندگی آنها در اتحادیه فدرال نسبتاً امن است. این مرحله شکننده به طور ناگهانی در سال 1860 با یک رویداد به پایان رسید، انتخاب لینکلن، باعث بحران وجودی برای جنوب، جدایی، عزم اتحادیه برای مقاومت و زوال سریع به سمت جنگ شد.
بهترین سریال های اورجینال نتفلیکس بر اساس نظرسنجی IMDb ؛ از Ozark تا Narcos
هیچ چیزی به اندازه راه اندازی سرویس نتفلیکس نتوانسته دورنمای تلویزیون را در تاریخ این رسانه دگرگون سازد. نتفلیکس که کار خود را به عنوان یک سرویس پستی اجاره فیلم و سریال آغاز کرد، رفته رفته به یکی از قدرت های اصلی دنیای سرگرمی تبدیل شد که غول های این عرصه ماند دیزنی و برادران وارنر را به مبارزه می طلبد. تا سال ۲۰۱۲ هنوز نتفلیکس وارد قلمرو تولید محتواهای اورجینال نشده بود؛ اتفاقی که با سریال جنایی آمریکایی/نروژی Lilyhammer رخ داد.
از آن زمان به بعد، نتفلیکس هزاران محتوای اورجینال در قالب سریال و فیلم منتشر کرده است و همچنان سعی دارد کتابخانه محتوای خود را در بازاری به شدت رقابتی بهبود بخشد. با سریال های اورجینال فراوانی که انتخاب برای مخاطب را دشوار می کنند، طرفداران نتفلیکس در وبسایت IMDb بهترین سریال های اورجینال نتفلیکس را انتخاب کرده اند. بدین ترتیب در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با بهترین سریال های اورجینال نتفلیکس بر اساس نظرسنجی صورت گرفته از کاربران IMDb آشنا کنیم.
۱۰- The Last Kingdom (2015 – 2022)
سریال The Last Kingdom مثالی از سریال های اورجینال نتفلیکس است که عملاً شبیه محتواهای اورجینال این سرویس استریمینگ نیست زیرا در سال ۲۰۱۵ از بی بی سی پخش شده و پس از انتشار دو فصل، توسط نتفلیکس خریداری شد. بدین ترتیب سه فصل بعدی آن کاملاً و تماماً توسط نتفلیکس ساخته شد. سریال The Last Kingdom بر اساس رمان The Saxon Stories نوشته برنارد کورنوال ساخته شده و در مورد یک شخصیت ساکسون به نام اوترد است که توسط وایکینگ های دانمارکی در قرن نهم بزرگ شده و در ادامه به جنگ هایی پرداخته می شود که در این دوره در انگلستان و بین طرف هایی در می گیرد که قصد حکمرانی بر این کشور را دارند. علیرغم اینکه این سریال اخیراً در فصل پنجم به پایان رسید، نتفلیکس تایید کرده است که یک دنباله بر آن در قالب یک فیلم سینمایی به نام Seven Kings Must Die در حال ساخت است هر چند تاریخ انتشار آن هنوز اعلام نشده است.
۹- Ozark (2017 – 2022)
با بازی جیسون بیتمن و لورا لینی، سریال Ozark یک درام جنایی پرتنش در مورد پولشویی است که به وضوح از سریال محبوب Breaking Bad از شبکه AMC الهام گرفته شده و داستان و ماجراجویی های شخصیتی مشابهی دارد. هم مارتی بیرد و هم والتر وایت هر دو بهترین خواسته ها را برای خانواده هایشان دارند و تلاش برای فراهم کردن زندگی خوبی برای خانواده هایشان آن ها را وارد عرصه جرم و جنایت و کارهای غیرقانونی می کند. این سریال نامزد دریافت جوایز تلویزیونی متعددی شده که از آن میان می توان به بهترین سریال درام در مراسم امی و بهترین سریال تلویزیونی در بخش سریال های درام در گلدن گلوب اشاره کرد. بخش اول فصل پایانی سریال Ozark در ژانویه سال جاری منتشر شد.
۸- The Witcher (2019 – )
سریال The Witcher که پیش تر در قالب یک سری بازی های ویدیویی به شهرت رسیده بود بر اسسا یک سری کتاب های فانتزی نوشته آندرزی ساپکوفسکی، نویسنده لهستانی ساخته شده است. با بازی هنری کاویلِ سوپرمن در نقش گرالت اهل ریویا، این سریال داستان وی را در تلاش برای محافظت از شاهدخت سیریلا در دنیای فانتزی موسوم به قاره روایت می کند. فصل اول با نقدهای بسیار خوب منتقدان و استقبال بینندگان مواجه شد و به سومین سریال انگلیسی زبان نتفلیکس تبدیل شد، اگر چه برخی نیز به خط زمانی غیرمنسجم و بدون تداوم فصل اول خرده می گرفتند. فصل دوم در دسامبر ۲۰۲۱ منتشر شد که باز هم با نقدهای خوبی مواجه شد. موفقیت این سریال باعث توسعه دنیای ویچر و ساخت سریالی انیمه با نام The Witcher: Nightmare of the Wolf و یک لایو اکشن مورد انتظار با عنوان The Witcher: Blood Origin شده است.
۷- BoJack Horseman (2014 – 2020)
با شروع انتشار در سال ۲۰۱۴ به عنوان اولین سریال انیمیشنی اورجینال نتفلیکس، فصل اول سریال BoJack Horseman به خاطر مبهم بودن مورد نقد قرار گرفت. اما وقتی فصل دوم از راه رسید، سریال BoJack Horseman توانست جایگاه خود را بدست آورد و رفته رفته به یکی از پربیننده ترین و بهترین سریال های انیمیشنی تاریخ تلویزیون تبدیل شد. حتی در برخی موارد این سریال را بهتر از انیمه های سریالی شناخته شده ای مانند The Simpsons و South Park می دانند. برای سریالی با حال و هوا و فضای سوررئال، BoJack Horseman به موضوعات چالش برانگیزی بسیاری می پردازد، از جمله اعتیاد به مواد مخدر و الکل، افسردگی، بحران های هویتی و تروما که به شکلی بسیار هوشمندانه، دقیق و با رویکردی کامل تر از هر سریال دیگری مورد بحث قرار می گیرند. بهترین اپیزودهای سریال BoJack Horseman مانند Free Churro و Stupid Piece of Sh*t به خوبی نبوغ و احساسی بودن این سریال را به نمایش می گذارند.
۶- Mindhunter (2017 – 2019)
سریال جنایی جو پنال با نام Mindhunter که بر اساس کتاب Mindhunter: Inside the FBI’s Elite Serial Crime Unit ساخته شده و داستان دو مامور اف بی آی را روایت می کند که با قاتلان سریالی زندانی مصاحبه می کنند، قاتلان سریالی مشهوری مانند اد کمپر و چارلز مانسون. دیوید فینچر بزرگ نیز تهیه کنندگی اجرایی سریال را بر عهده داشته و برخی از اپیزودهای آن را شخصاً کارگردانی کرده است، کارگردانی که بیشتر به خاطر فیلم های جنایی مرتبط با قاتلین سریالی اش مثالی از یک شکاف قیمتی شناخته می شود. در حالی که این سریال مورد تحسین منتقدان قرار گرفت اما به دلیل خروج دیوید فینچر از ادامه آن به خاطر پروژه های دیگر، در کمال ناباوری خیلی زودتر از آن چه که به نظر می رسید به انتهای راه رسید و بعد از تنها دو فصل کنسل شد. در واقع علیرغم جذابیت درام های جنایی واقعی و سریال های متمرکز بر داستان های مستند، سریال Mindhunter هرگز آنقدر بیننده پیدا نکرد که بتواند هزینه های بالای ساخت را توجیه نماید. با این وجود، به نظر می رسد که بازگشت فصل سوم Mindhunter به بییندگان بستگی دارد و اینکه آیا آن ها می توانند نتفلیکس را به ادامه این سریال ترغیب کنند یا خیر.
۵- Narcos (2015 – 2017)
این سریال درام جنایی به فعالیت های پابلو اسکوبار رهبر مشهور کارتل مواد مخدر کلمبیا و درگیری هایش با مامورین مبارزه با مواد مخدر ایالات متحده در دهه ۱۹۷۰ می پردازد و اتفاقاتی که بعد از کشته شدن اسکوبار در دنیای کارتل های مواد مخدر رخ می دهد. سریال Narcos که از سه فصل و سری اسپین آفی Narcos: Mexico تشکیل شده یکی از موفق ترین سریال های اورجینال سرویس نتفلیکس تاکنون است. اگر چه سریال نارکوز به خاطر برخی جنبه های خاصش مانند لهجه برخی شخصیت ها و رمانتیک سازی زندگی اسکوبار مورد نقد قرار گرفت اما کیفیت کلی و ماهیت سورئال داستان دائماً مورد تحسین بینندگان و منتقدان قرار گرفته است.
۴- When They See Us (2019)
سریال درام چهار قسمتی تکان دهنده نتفلیکس داستان ماجرای موسوم به پرونده پنج عامل جنایت سنترال پارک (Central Park Five) را روایت می کند و یک شاهکار پرتنش و نفسگیر از آوا دوورنی است که خالق و نویسنده سریال نیز بوده است. سریال When They See Us بر اساس دستکاری اسناد و شواهد و اجرای نادرست عدالت با انگیزه های نژادپرستانه صورت گرفته در این پرونده، داستان متهمانِ به اشتباه متهم شده و خانواده های آنان در جریان دادگاه و اصلاح نهایی رأی دادگاه در سال ۲۰۰۲ می پردازد. این سریال با پرداختن به شکاف و احساسات نژادپرستانه در سیستم قضایی ایالات متحده، یک روایت تکان دهنده و قوی از وحشت کسانی است که بیگناه پشت میله های زندان افتاده و محاکمه می شوند. دنباله ای بر این سریال به نام Oprah Winfrey Presents: When They See Us Now توسط نتفلیکس همراه با آن منتشر شد که افراد واقعی مشارکت کننده در پرونده و بازیگران سریال در آن حضور دارند.
۳- Black Mirror (2011 – )
اگر چه در عمل نمی توان آن را یک سریال اورجینال نتفلیکس به شمار آورد زیرا اولین بار در سال ۲۰۱۱ در بریتانیا و از طریق شبکه Channel 4 منتشر شد اما سرویس نتفلیکس در سال ۲۰۱۶ ادامه سریال Black Mirror را بر عهده گرفت و از آن زمان تاکنون صرفاً در این پلتفرم تولید و به نمایش در می آید. این سریال که توسط یک منتقد اجتماعی و هجونویس تلویزیونی به نام چارلی بروکر ساخته شده، یک سریال آنتالوژی است که به تاثیر بالقوه پادآرمانشهری تکنولوژی های جدید می پردازد. سریال Black Mirror بعد از انتقال به نتفلیکس از لحاظ کیفیت و وسعت بسیار بزرگ تر شده و به جایگاه خاصی در فرهنگ عامه دست یافت که کمتر سریالی تاکنون توانسته به آن دست یابد. عبارت Black Mirror اکنون به عنوان عبارتی برای توضیح تکنولوژی های پادآرمانشهری به کار می رود و توانسته اعتبار و استفاده ای شبیه عبارت Orwellian یا اورولی برای ارجاع به حکومت های توتالیتری پادآرمانشهری بدست آورد که تاثیر فرهنگی قابل توجه این سریال در سراسر جهان را به تصویر می کشد.
۲- Stranger Things (2016 – )
سریال Stranger Things که به سادگی عنوان محبوب ترین و موثرترین سریال اورجینال نتفلیکس از لحاظ فرهنگی را بدست آورده توسط برادران دوفر ساخته شده و نامه ای عاشقانه به بسیاری از سریال های درام نوجوانانه و فیلم های علمی تخیلی دهه ۱۹۸۰ مانند E.T. the Extra-Terrestrial, Stand By Me, و Poltergeist است. این سریال به خوبی نوستالژی دهه ۸۰ را در مخاطبان ایجاد می کند، از دنیای مد و فشن آن دوران گرفته تا موسیقی های خاصش. در حال حاضر، چهار فصل از این سریال ساخته شده و این سریال پربیننده و محبوب قرار است در فصل پنجم به پایان برسد.
۱- Dark (2017 – 2020)
مدت ها قبل از اینکه سریال های غیرانگلیسی زبان نتفلیکس مانند Squid Game و Money Heist به سریال های محبوبی در سطح بین المللی تبدیل شوند اما Dark گل سر سبد برنامه سازی غیرانگلیسی نتفلیکس بود. اولین سریال اورجینال آلمانی این سرویس استریمینگ که توسط باران بو اودار و جانتجه فریس ساخته شده بود یک تریلر علمی تخیلی سفر در زمان است که داستان آن در شهر خیالی ویندن رخ می دهد. توضیح داستان سریال Dark در یک جمله دشوار است اما می توان گفت که این روایت هیجان انگیز به نسل های مختلفی می پردازد که تلاش دارند مفقود شدن اسرارآمیز برخی افراد در شهر مشهور داستان را رمزگشایی کنند. سریال Dark که در سه فصل ساخته شده یک سریال به شدت گیج کننده است که به تم هایی مانند سفر در زمان، سرنوشت و پارادوکس ها به شکلی بسیار مسحور کننده و البته گاهی ترسناک می پردازد. سریال Dark در ذات خود سریالی خلاقانه است که به راحتی یکی از بی سابقه ترین و اورجینال ترین سریال های نتفلیکس تاکنون است.
چرا چلسی توخل را اخراج کرد؟
پس از شروع ناامیدکننده فصل جدید، مالکان چلسی تصمیم گرفتند با توماس توخل آلمانی قطع همکاری کنند.
توماس توخل به یکی از نخستین قربانیان اصلی مدیریتی در فصل ۲۰۲۲-۲۳ تبدیل شده است و مالکان چلسی تنها پس از هفت بازی مثالی از یک شکاف قیمتی در فصل جدید این سرمربی ۴۹ ساله را اخراج کردند.
آخرین اقدام توخل به عنوان سرمربی آبیها این بود که شکست ناامیدکننده یک بر صفر در خارج از خانه مقابل دینامو زاگرب در لیگ قهرمانان اروپا را متحمل شد.
در ادامه نگاهی به کارنامه اخیر مربی آلمانی و روابط او در باشگاه میاندازیم تا دلایل دقیق اخراج او را تشخیص دهیم:
رکورد کلی توماس توخل در چلسی
رکورد کلی توخل در چلسی باعث شد تا او با ۶۰ پیروزی در ۱۰۰ بازی رقابتی در تمام مسابقات، ۶۰ درصد برد داشته باشد، آماری غبطهانگیز با هر استانداردی. شکست مقابل دینامو زاگرب تنها شانزدهمین باری بود که توخل به عنوان سرمربی آبیها طعم شکست را از زمانی که در ژانویه ۲۰۲۱ هدایت تیم را برعهده گرفته، چشید.
توخل در طول دوره ۲۰ ماهه خود در چلسی، تیمش را به افتخار قارهای و جهانی رساند و با پیروزی بر منچسترسیتی به رهبری پپ گواردیولا، لیگ قهرمانان اروپا را در فصل ۲۰۲۰-۲۱ کسب کرد و سپس قهرمان جام باشگاههای جهان و سوپر جام یوفا شد. او همچنین به فینال جام حذفی در سالهای ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ و فینال جام کارابائو در سال ۲۰۲۲ رسید، اگرچه به جام نرسید.
توخل علیرغم قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا در فصل ۲۰۲۰-۲۱، تنها توانست چلسی را در آن فصل به مقام چهارم لیگ برتر برساند، اما سال بعد موفق شد این وضعیت را بهبود بخشد زیرا آبیها در رتبه سوم جدول قرار گرفتند.
رکورد کلی توخل در چلسی چشمگیر است و او به طور موجه به دستاوردهای چشمگیر دوران حضورش در استمفورد بریج نگاه خواهد کرد، اما پس از قهرمانی آنها در لیگ قهرمانان اروپا در تابستان ۲۰۲۱ همه چیز به تدریج کاهش یافت و شروع بد در فصل ۲۰۲۲-۲۳ این حس را تشدید کرد. که بعید بود اوضاع بهبود یابد.
رکورد اخیر توخل در چلسی
چلسی به عنوان پادشاه اروپا وارد فصل ۲۲-۲۰۲۱ شد و امیدوار بود که مرد آلمانی چالشی واقعی برای قهرمانی در لیگ برتر رهبری کند. در واقع، در دسامبر ۲۰۲۱، آبیها در صدر جدول قرار گرفتند، اما اوضاع به زودی در آن زمستان بدتر شد، با شکستی مقابل وستهم که آغازی بود برای یک دوره بد که باعث شد آنها در برابر اورتون، وولوز و برایتون امتیاز حذف بدهند.
توخل در اوایل سال ۲۰۲۲ موفق شد تیم خود را احیا کند، اما آسیب وارد شده بود و آنها همیشه در حال رقابت با من سیتی و لیورپول بودند که در یک رقابت سه جانبه کم آوردند. آوریل ۲۰۲۲، ماه ناامیدکننده ای بود زیرا آنها متحمل یک سری شکستهای خانگی سنگین شدند، چهار گل در برابر برنتفورد و سپس مقابل آرسنال در لیگ از جمله آن شکستها است، در حالی که شکست ۳بر۱ مقابل رئال مادرید در لیگ قهرمانان اروپا را نیز به چشم دیدند و در پایان دفاع از عنوان اروپایی آنها امکان پذیر نشد.
در حالی که کسب مقام سوم در لیگ از نظر فنی یک پیشرفت نسبت به سال قبل بود، هواداران چلسی احساس ناامیدی داشتند.
سرنوشت توخل تنها در هفت بازی در فصل ۲۰۲۲-۲۳ پس از اینکه او موفق شد تیم را به سه برد یک تساوی و سه شکست برساند، رقم خورد. آبیها در لیگ برتر از لیدز و ساوتهمپتون شکست خوردند و پس از شش بازی در جایگاه ششم قرار گرفتند.
باخت به دیناموزاگرب در اولین بازی گروهی آنها در لیگ قهرمانان اروپا یک باخت کم گل بود، اما ادامه یک رکود بود و اظهارات توخل بعد از بازی نوید خوبی نداشت زیرا او با ناامیدی اعلام کرد "همان داستان همیشگی است."
او به BT Sport گفت: «من بخشی از این باخت هستم. بنابراین این بر عهده من است ما باید راه حلهایی پیدا کنیم. در حال حاضر، همه چیز گم شده است."
آیا روابط توخل در چلسی نقشی داشت؟
بدون شک، تنها سه نتیجه ضعیف از هفت نتیجه نبود که منجر به تصمیم چلسی برای اخراج توخل شد. گزارشها در بریتانیا حاکی از آن است که مسائلی مانند روابط تیره مرد آلمانی با مالک جدید آبیها تاد بولی و تعدادی از بازیکنان در نهایت به تصمیم باشگاه برای تغییر کمک کرده است.
به عنوان مثال، طبق گزارش دیلی تلگراف، پس از اینکه توخل به وضوح اعلام کرد که تمایلی به جذب کریستیانو رونالدو ندارد، برخلاف مدیر ورزشی موقت بولی ، که گفته میشود میخواست برنده پنج توپ طلا را جذب کند، شکاف ایجاد شد.
تغییرات پرسنلی ناشی از انتقال از دوران رومن آبراموویچ به دوره بولی به این معنی بود که انتظار میرفت توخل بیشتر به امور نقل و انتقالات اشراف داشته باشد. چیزی که برای مربی آلمانی خوشایند نبود و مطمئناً قابل قبول است که مسئولیت اضافه بر توانایی او برای مدیریت مؤثر تیم تأثیر گذاشت.
توخل اذعان کرد که فعالیت نقل و انتقالات "گیج کننده و حواس پرت کننده" بود و خاطرنشان کرد که تعاملات گاهی اوقات "متلاطم" میشد و او برای آرام شدن به تفکر نیاز داشت زیرا باشگاه در تلاش بود تا کار خود را در طول پنجره نقل و انتقالات به پایان برساند.
چنین ناامیدی در نهایت در رفتار توخل در زمین مسابقه نمایان شد، زیرا او در ماه آگوست با آنتونیو کونته ، سرمربی تاتنهام درگیر شد و به دلیل دست دادن عجیب با مربی ایتالیایی در جریان آن بازی، جریمههایی برای خود به همراه آورد.
سرمربی سابق پاری سن ژرمن همچنین علناً از اینکه تیمش به راحتی میتواند شکست بخورد شکایت کرد و به گفته نشریه استاندارد ایونینگ، ارتباط معمولاً درخشان او با بازیکنان، بر سر مسائلی مانند تصمیم گیری های انتخابی، بدتر شد.
تصمیم برای اخراج توخل با توجه به حمایتهایی که او در بازار نقل و انتقالات دریافت کرده بود و اینکه چند هفته پیش بحث قرارداد جدید مطرح شد هنوز هم تا حدودی شوکه کننده است. با این حال، واضح است که وضعیت به طور جبران ناپذیری از طریق ترکیبی از روابط تیره با مدیران و نتایج غیرقابل قبول، تیره شده است.
در حالی که رکورد توخل در میان بهترینها جای دارد و موفقیت در این فصل همچنان قابل دستیابی است، گروه مالکیت آمریکایز به رهبری تاد بولی ظاهراً یک مربی را میخواهد، یا به آن نیاز دارد که بتواند با هماهنگی بیشتری با او کار کند.
دیدگاه شما